شهید قاسمعلی ویسی باصری
نام پدر: نادعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۳/۰۵
محل تولد: نقنه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۲/۰۹
محل شهادت: فاو
عملیات: والفجر ۸
آرامگاه: اصفهان | نقنه: یادبود
■■■
قسمتی از وصیت نامه شهید
عزیزانم
خود زمان و موقعیت حساس خویش را بشناسید
بدانید ما وارث دستاورد سرخ انقلاب مقدس کربلا
و حرکت آزادیبخش و حیات آفرین عاشورائیم
ما اکنون اسلام و تشیعی را در دست داریم
که بر پای شجره طیبه آن،
خونهائی مقدس و پاک نثار شده
و از هفتاد و دو جانباز عاشورای حسینی
تا هفتاد و دو یار وفادار خمینی
همه و همه برای استواری و پایداری آن جانها باخته اند
ما اکنون اجساد غرقه به خون عزیزانی را
در بستر خاک بی غسل و بی کفن خفته میبینیم
که پیکرهایشان چون خورشیدی تابناک
در گوشه و کنار جبهه های نبرد درخشانی میکنند
و شاهد مجاهدات قهرمانانه عزیزانی هستیم
که بخاطر سربلندی اسلام
و عظمت انقلاب مقدس اسلامی
بهترین لحظات عمر خویش را
در زندان های مخوف دشمن بعثی سپری میکنند
مبادا در مقابل این همه ایثار و مردانگی
بسادگی رد شوید
و خدای ناکرده بیتفاوتـــــی
و در غلطیدن و فرو افتادن در منجلاب مادیت تن دهید
که هر چه این مبارزات و ایثارها بیشتر،
مسئولیت ما در قبال آن زیادتر خواهد بود
امروز با وجود نعمت عظمای رهبری
و حیات در پناه جمهوری اسلامی
هیچ بهانه ای پذیرفته نیست
و فردای بسیار نزدیک قیامت
همه در محضر باریتعالی
باید جوابگوی اعمال خویش باشیم
بزرگترین وظیفه
اطاعت بی چون و چرای رهبری
و در موقع لزوم حضوری گسترده و فعال در صحنه پیکار
و مبارزه جانانه برای سرکوب متجاوز متعدی
به حریم اسلام و قرآن است
تا راه عزیزان بخون غلطیده و شهیدان شاهد و ناظر ما
بی رهرو، حرکت و فریادشان خاموش و سلاحشان خفته نماند
در این رابطه وظیفه خود دانستم
لبیک گوی ندای هل من ناصر امت عزیزم باشم
پای در رکاب مبارزه قرار نهادم
سلاح برکف نگرفتم بواسطه ترس از آتش دوزخ
و یا طمع به خوردنیها وآشامیدنیهای بهشت
بلکه آستین همت بالا زدم
و با عزمی جزم
قدم در طریق عشق و مسیر کربلای نور نهادم
تا رضای خداوند مهربان را به دست آورده
و در انجام وظیفه خطیر خویش کوتاهی نکرده باشم
ای حسین عزیز
ای سوخته شعله های آتش عشق
و ای منادی برحق پیامِ نورانیِ خداوند
که حتی سر بریده ات نیز
قرآن کلام خدا را بازگو کرده
شاهد باش به یاریت آمدم
و پای در راه کربلای خونینت نهادم
و اگر در این مسیر دستها را ببـرند و پاها را بشکنند
با سینه به پابوست خواهم شتافت
و اگر جان باختم
با تمام توان به سوی وجود پرنورت خواهم کشید
و در جوارت عطش دیدار را فرو خواهم کشاند
بارالها تو را شکر میگویم
و پیشانی سپاس به درگاهت میسایم
که مرا از ظلمات خودخواهی و دنیاپرستی
به نور رحمت و محبت خویش هدایت فرمودی
و با تابش نظر خودمان
دلمان را به نور معنویت روشن نمودی
سپاست میگویم که توفیق دادی تا بدانم چه هستم
چه باید بشوم
و برای چه پای به عالم ممکناتِ سرای دنیا نهادم
پدر و مادر بزرگوارم
با تمام وجود از زحمات و سختیهای فراوانی
که در راه من متحمل شدید قدردانی میکنم
از شما میخواهم
در شهادت فرزندانتان بیتابی نکنید
و به یاد شهیدان مظلوم عاشورا
و مولای و سرور شهیدان حسین(ع)
اشک بریزید
پیکرم چنانچه بدستتان رسید
در گلستان شهدا
و در صورت امکان
در کنار دوست و برادر شهیدم
محمد علی طاهری به خاک سپارید
و چنانچه جسدم بدستتان نرسید
به قضای الهی تن در دهید
و ناشکری و ناسپاسی نکنید
از برادرانم نیز می خواهم
با کمال احترام با والدین عزیز برخورد کنند
و همواره آنان را از خود راضی و خشنود نگه دارند
و همین طور به خواهر ارجمندم سفارش میکنم
وظیفه زینبگونه خود را انجام دهد
و مقاوم و استوار چون کوه
در مقابل سختیها و مصیبتها
از خود خویشتن داری نشان دهد
در خاتمه از تمامی برادران، آشنایان و دوستانم
حلالیت میطلبم
و میخواهم برای سلامتی امام عزیز
و پیروزی اسلام و مسلمین دعا کنید
والسلام علی من اتبع الهدی
روحش شاد و یادش گرامیباد
■■■
خاطره:
در آخرین روز های قبل از شهادت
یک روز که به مرخصی آمده بود
همه بچه های فامیل
یعنی برادرزاده ها و خواهر زاده های خود را
دور هم جمع کرد
در خانه پدر بزرگ مان
و با یک دوربین یاشیکا 110
از همه بچه ها عکس گرفت
و با هر کدام از ما یک عکس تکی
و یک عکس جمعی خانوادگی گرفت
و بعد دوربین را به عمویم داد
و گفت بعد شهادتم چاپ کنید
و یادگاری به بچه ها بدهید
دقیق یادم هست که عموی شهیدم
همه ما را دور خود جمع کرد
و یک نوار کاست خام را در ضبط صوت گذاشت
و شروع کرد برای ما حرف زدن
و صدای خود را ضبط کرد
و میگفت این را یادگاری از من داشته باشید
و در همان روز به من گفت
عمو جان
انشالله بزودی در راه کربلا که باز خواهد شد
یک مغازه خواهیم زد برای پذیرایی از زوار کربلا
و تو را هم در آنجا برای پذیرایی از زوار استخدام میکنیم
کاش
که عموی شهیدم راست گفته باشد
و برای من هم جایی تدارک دیده باشد
سالهاست در آرزوی محقق شدن حرف عمویم هستم
■■■